۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

گزارش ماموریت به محضر شهسوار آفرینش ولی اعظم خداوند


بسم الله الرحمن الرحیم


گزارش ماموریت به محضر شهسوار آفرینش ولی اعظم خداوند

ستایش و سپاس هر چه هست مخصوص خداوندگار پرورنده ی همگان است.او که بخشاینده است و مهربان، و پادشاه و صاحب روز جزاست.تنها تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می خواهیم.ما را به صراط مستقیم هدایت کن ، راه آنانکه بر ایشان نعمت بخشیده ای ، نه راه آنانکه بر آنان خشم گرفته ای و نه گمراهان.آمین.
اما بعد سرور و آقای من سلام خداوند بر شما
سلام بر تو ای بهار روزگاران و شادی دوران ها
آنچنان که مستحضرید این بنده و سرباز کوچک خداوند بزرگ به امر ولی خود سلسله اقداماتی را طی 4 سال گذشته در راستای حقیقت سنجی و راستی آزمایی رهبر ، مسئولان و مردم نه جمهوری و نه اسلامی ایران در نسبت ادعاهایشان مبنی بر حق طلبی،عدالت خواهی و مسلمانی و پیروی از مکتب نورانی و روشن اهل بیت پیامبر مکرم الهی به انجام رسانده ام، و اینک آنچنانکه امر فرمودید شرح ماموریت و نتیجه ی اقدامات را جهت امتثال امر و آگاهی عمومی به شکل سرگشاده به حضور معروض می دارم:
سرورم؛ این بنده نامه هایی را از آغاز سال 1388 هجری خورشیدی مبنی بر اعلام آمادگی جهت کمک به حل معضلات و مشکلات کشور خطاب به آقای سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران نوشتم، و چنانکه مستحضرید پاسخی دریافت نکردم. طی سه نوبت در فواصل زمانی مختلف به بیت عریض و طویل ایشان در محدوده ی کاخ مرمر پادشاه پیشین ایران مراجعه کرده و درخواست دیدار خصوصی نمودم. اما باز همانگونه که می دانید راهی به آن دربار بی روزن نیافتم. گفتنی ست برخورد مسئولان دفتر ایشان با کسی که خواستار دیدار خصوصی با رهبر است رفتاری سرد و سرسری ست. آنچنانکه گویا گمان می کنند با دیوانه ی جاهلی طرف شده اند که هنوز نمی داند نباید چنین خواسته ی مضحک و غیر قابل اجرایی را طرح کند. باری؛ نتیجه ی آن پاسخگو نبودن و همه ی ظلم های سال های گذشته ، انتخابات آلوده و ظالمانه ای شد که در خرداد 1388 به خاک و خون انجامید و هنوز هم سایه ی سنگین آن روزها بر سر این کشور سایه انداخته است.
پس از انتخابات در تاریخ 12 بهمن 1388 همزمان با آغاز دهه ی فجر و اندکی پس از نصب قاضی القضات جدید (شیخ صادق لاریجانی) شکایت نامه ای منظوم را به امر حضرتتان برای رئیس قوه ی قضا ارسال کرده و در ذیل آن متذکر شدم که اگر پاسخی نیابم شکایت نامه ام را منتشر خواهم کرد. در پنجمین روز کسی تلفن کرد و پس از توبیخ و استنطاق و تهدید و سخنانی شرم آور تلفن را قطع کرد. نامه ی دیگری برای رئیس قوه ی قضا ارسال کردم و شرح ما وقع را نیز گفتم. حاصل این نامه تماس مجددی بود که طی آن از من خواسته شد تا به دفتر مدیر کل دبیرخانه ی محرمانه ی قوه ی قضائیه بروم. من نیز رفتم و چنانکه مستحضرید فردی که خود را مدیر کل دبیرخانه و مامور رئیس قوه جهت رسیدگی به آن نامه معرفی کرد باز هم با ادبیات مهربانانه تری همان سخنان پیشین را تکرار کرد و مرا از عاقبت طرح چنین شکایتی ترساند . در آن جلسه نهایتا قرار شد ایشان درخواست مصرانه ی مرا جهت رسیدگی به شکایتم از رهبری چنانکه مامور بود انتقال دهد و مرا نیز از نتیجه ی امر و تصمیم و اقدام قاضی القضات مطلع نماید. پس از گذشت حدود یک ماه از آن دیدار و عدم تماس، بنده خود حضورا  به آن فرد واسطه مراجعه کرده و جویای نتیجه شدم، اما با پاسخ گستاخانه ی " پیگیری نکنید ، نامه ی شما پاسخی ندارد و خود را درگیر ننمائید" مواجه شدم. جزئیات آن شکایت و شرح آنچه رفته بود را نیز در قالب شکایت نامه ای منظوم از رئیس قوه ی قضا به محضر سلطان علی ابن موسی الرضا تنظیم کرده و بعدها در تاریخ  27 مهرماه 1389  به شکل سرگشاده منتشر کردم.
در تاریخ 17 ربیع الاول 1431 مطابق با 13 اسفندماه 1388 به امر شما مثنوی سراسر نور و هدایت و حقیقتی را که خود مضامین روشن آنرا تعلیم فرموده بودید با نام و نشانی به شکل محرمانه برای رهبر از طرق مختلف ارسال کردم و پاسخ خواستم. هم به نشانی الکترونیکی دفترش ارسال کردم، هم به دفتر ایشان تحویل شد و هم در روزهای پایانی سال 1388 و در آستانه ی نوروز سال 1389 در ضریح مرقد مطهر امامم علی ابن موسی الرضا انداختم تا در مراسم غبار روبی آغاز سال توسط متصدیان امر به دست ایشان برسد. اما باز هم هیچ پاسخی نیامد و تاثیری دیده نشد. در تاریخ 11 شعبان المعظم 1431 مطابق با اول امرداد 1389 همان نامه را به شکل سرگشاده برای رسانه ها فرستادم ، اما باز هم ...
در تاریخ 5 شهریور ماه 1389 و مطابق با نیمه ی ماه مبارک رمضان و شب میلاد امام حسن مجتبی و همزمان با دیدار سالانه ی رهبر با شاعران در وبلاگ شخصی خود متن و نسخه ی صوتی آن نامه ی منظوم اول را خطاب به رهبر، چنانکه خود هدایت فرموده بودید با عنوان " اظهارنامه ی سرگشاده از ولی نعمت شماره ی 2090259930 به خدمتگزار شماره ی یک" به شکل سرگشاده منتشر کردم. اما این بار و این اقدام نیز با پاسخی جز مسدود شدن وبلاگم مواجه نشد. البته در میان نظراتی که ذیل آن مطلب توسط بازدید کنندگان نوشته می شد ، پیامی نیز با نام خامنه ای درج شد که من - علیرغم وجود یک غلط املایی فاحش و مضحک در کلمه ی آحاد که باعث تردید بازدیدکنندگان دراصالت انتساب پیام به رهبر شد - احتمال قوی داده و می دهم که متن آن نظر متعلق به خود آقای خامنه ای بود و بر این اساس پاسخی هم برای آن نوشتم، اما باز بی نتیجه بود. با اینحال نامه های دیگری را نیز با عناوین : اخطارنامه ی سرگشاده به رهبر، یک پیشنهاد سرگشاده به رهبر ، اخطارنامه ی دوم به رهبر  خطاب به آقای خامنه ای منتشر کردم.
انتشار نسخه ی صوتی و متنی آن نامه گر چه به پاسخی نینجامید اما اثرات دیگری در پی داشت؛ من جمله این که باعث آشنایی این بنده با دوستان جوان و تازه ای شد که گر چه متعلق به ایستگاه های ذهنی مختلف و حتا متضاد بودند اما مواضع مطرح شده در آن نامه را کم و بیش می فهمیدند و همراه بودند. در زمستان سال 1389 بواسطه ی بعضی از همین دوستان و با عنایت خداوند متعال جلسه ای تشکیل شد با عنوان " در جستجوی آرمانشهر ..." ، در آن جلسه به اذن خداوند و امر شما مسئله ی انسان شناسی و شهر آرمانی را به مرور باز کردم و درباره ی آن به بحث نشستیم. طی روزهای همراهی با آن گروه صمیمی دوستان همدل و همراه، ضمنا نامه هایی را با عناوین :  (21 دیماه 89 ؛  نامه به آقای احمدی نژاد . 22 اسفند ماه 89 ؛ نامه به آقای خامنه ای . 1 فروردین ماه 90 ؛ نامه به مردم ایران . 18 فروردین ماه 90 ؛ راه اندازی نسخه ی آزمایشی « خبرگزاری خورشید » جهت اطلاع رسانی اقدامات ، در شرایطی که هیچ یک از رسانه های مدعی آزادی و استقلال و امر اطلاع رسانی آزاد در انعکاس خواسته ها و سخنانمان یاری نکردند. 30 فروردین 90 ؛ اولین نامه ی « نجم هدا »  ؛ رئیس جمهور الکترونیکی به مردم ایران . 20 اردی بهشت ماه 90 ؛ نامه ای از « نجم هدا » ؛ رئیس جمهور فردا به رئیس جمهور امروز . 15 خرداد ماه 90 ؛ شکایتنامه ی ولی نعمتان از رهبری به مجلس خبرگان جهت جمع آوری امضاء . 9 تیر ماه 90 ؛ معرفی رسمی « نجم هدا ؛ رئیس جمهور الکترونیکی» . 20 تیر ماه 90 ؛ دومین نامه ی اصحاب کهف به احمدی نژاد . 21 تیر ماه 90 ؛ نامه ی اصحاب کهف به جوانان مصر . 16 شهریور ماه 90 ؛ شکایتنامه از رهبر به همه ی اعضای مجلس خبرگان رهبری توسط پست الکترونیکی . 19 شهریور ماه 90 ؛ نامه ی قرآنی اصحاب کهف به اسرائیلیان .) همه را به امر شما نوشته و با امضای جمعی و همه را به شکل سرگشاده در حد وسع رسانه ای محدود خود منتشر کردیم. آنان جوانانی بودند و هستند که حتا بعضی شان ولایت شما را به درستی نمی شناسند اما با اینحال دلیرانه و مومنانه و مردانه زن و مرد بدون آنکه از آنچه من از آن مطلع بودم خبری داشته باشند نامه ها را با نام و شماره های شناسایی ملی خود امضاء کرده و مرا در این مسیر همراهی نمودند. اما همانگونه که خود می دانید در آستانه ی مواجهه با یک آزمایش عملی، شیطان بعضی از ما را فریفت و آن گروه صمیمی و همراه چنان سرد شد که همه ی آنچه را که حدود یک سال درباره اش سخن گفته بود و پی گرفته بود به یکباره فراموش کرد و ...
" اصحاب کهف " نامی بود که شما بر ما پسندیدید و براستی امروز حکمت آن نام را درمی یابم، گویی آن جوانمردان پس از آن آزمایش سخت هر یک به غار تنهایی خویش رفت تا استراحتی کند وخود را باز یابد. از آن  گروه بعضی هنوز سخت در خوابند، بعضی در آستانه ی بیدار شدند و در بستر می غلتند، بعضی بیدار شده اند اما خود را به خواب می زنند و خمیازه می کشند و بعضی ...
بگذرم مولای من که شما خود اگر بخواهید از جزئیات احوال همه ی ما آگاهید و همه ی آنان دست مهربان و مقتدر خداوند و عنایت ولی او را بر خویش و در زندگی خود به وضوح احساس کرده اند. سرورم دعایمان کنید که به موقع بیدار شویم و با بد بختان و برجای نشسته گان نمانیم.
اما شرح اقدامات این بنده پس از به خواب رفتن اصحاب کهف – از بهمن ماه  1390 :
ارسال نامه ی شکایت رسمی از رهبری به ریاست قوه ی قضائیه در تاریخ  2 اسفند 1390  و تسلیم رونوشت شکایت نامه به همراه نامه ای مستقل به مراجع تقلید شیعه در قم .
اما خلاصه کنم سرورم؛
این بنده و سرباز کوچک خداوند بزرگ به امر ولی خود مردم و مسئولان این کشور را آزموده ام و اینک شهادت می دهم که در همه ی این مدت جز بعضی جوانان پاکدل اما جوان و کم تجربه که تعدادشان به انگشتان دو دست نمی رسد، کسی را نیافتم که سخن حق را بتواند بشنود و تشخیص دهد و به حق گردن نهد و در برابر آن تسلیم باشد. چنانکه خود فرموده بودید حرام خواری و لقمه های شبهه ناک در این مردم اثر کرده و حق بینی و حق شنوی و حق فهمی و حق طلبی در میان این جامعه آن قدر ضعیف شده که گویا مرده است. آری ، این مردم در امتحان الهی شکست خورده اند و بر خلاف ادعاهایشان طی چهار دهه ی گذشته مبنی بر خداجویی و ولایت خواهی و عدالت طلبی، به مردمی فاسد و مفسد و بی بند و بار و ظالم و مغرور و مستبد و کور دل بدل شده اند. مولای من اینگونه که هست هیچ بعید نیست که این شیعیان دروغین اگر دستشان برسد و قدرتش را داشته باشند از امر ظهور شما نیز جلوگیری کنند و یا هوس کنند شما را نیز چون اجداد مطهرتان به فریب دعوت کنند و به قتل برسانند یا به گوشه ی زندان های بنی عباسی بیفکنند.
اما حاشا ، اینبار و به زودی زود این شما هستید که پیروزید و حق که بیاید باطل خود رفتنی ست.
مولای من ، این بنده ی کوچک و ضعیف خداوند بزرگ و مقتدر ، سربازی خود را در راه تحقق آرمان پیامبران و اولیاء و اوصیاء، و صالحان و پاکان و شهیدان تاریخ که اعتلای کلمه ی مقدسه ی توحید است در رکاب شما اعلام داشته و با خداوند عهد می بندم تا آخرین قطره ی خون و تا آخرین نفس و از روی بصیرت و حکمت در راه احقاق کلمه ی توحید پایمردی کنم.
مولای من و آنچنان که موظفم قیام علنی خود را برای نفی هر گونه شرک و ظلم و بی عدالتی و ریشه کنی اسلام منحرف بنی اسرائیلی و ابلاغ حقیقت اسلام ناب ابراهیم و امر به معروف و نهی از منکر علیه حاکمان جور رسما و علنا اعلام نموده و از خداوند سبحان می خواهم که مردان و زنانی را که با او پیمان خون بسته اند به یاریم بفرستد تا زمینه ساز دولت کریمه ی حق و برقراری عدالت و توحید در آفاق عالم باشیم. ان شاء الله تعالی و باذنه و بعونه.

ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطئنا،ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الذین من قبلنا،ربنا و لا تحملنا ما لا طاقه لنا به، واعف عنا،و اغفر لنا،و ارحمنا،انت مولانا،فانصرنا علی القوم الکافرین

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

نهم ربیع الاول 1434 مطابق با دوم بهمن ماه 1391
سرباز کوچک ولایت الهی
سید سعید 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر