۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

نامه ای به برادر عدالتخواه علیرضا جهانشاهی



راه اگر افتیم مقصد دور نیست ، بسیار نزدیک است برادر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الحْبّ‏ِ وَ النَّوَى‏  يخُرِجُ الحْىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مخُرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىّ‏ِ  ذَلِكُمُ اللَّهُ  فَأَنىَ‏ تُؤْفَكُونَ
فَالِقُ الْاصْبَاحِ وَ جَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَانًا ، ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتهَتَدُواْ بهِا فىِ ظُلُمَاتِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ،  قَدْ فَصَّلْنَا الاَيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
وَ هُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ ، قَدْ فَصَّلْنَا الاَيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ

برادر مومن و عدالت خواهم جناب علیرضا جهانشاهی
سلام

بگذار از حاشیه ها بگذرم و به اصل بپردازم. حرکت راستین و عدالت طلبانه­ی شما را از آغاز کم و بیش به میزانی که بعضی از رسانه­های معدود و محدود خبری از آن منتشر می کردند، عاشقانه و امیدوارانه پیگیری می­کردم و منتظر بودم تا ببینم کی و کجا دست تقدیر الهی مرا نیز که تشنه­ی عدالتم به شما می­رساند تا اینکه بالاخره پس از چند سال و البته پس از آن که شما به عدالت خواهی و ولایت خواهی قیام رسمی کردید، این دیدار مغتنم در شب عید مبارک مبعث در مسجد نور تهران دست داد. صفا و صمیمیت باطن و اخلاص و ایمان شما چیزی نبود که در چهره و حرکات و سکنات شما متجلی نباشد. خداوند بزرگ را با همه­ی وجود شاکرم که شما و برادران همراهتان را ملاقات کردم و از خداوند می­خواهم این دیدار را تجدید کرده و مایه­ی خیر و برکت قرار دهد. در آن دیدار شما فرمودید به مطالبه­ی عدالت قیام کرده­اید و آماده­اید برای احقاق حق هر مظلومی که دستش به جایی نمی­رسد وارد عمل شوید و به دنبال آنید تا حضور نظارتی مردم را بر مسئولین قانونی کرده و آنان را پاسخگوکنید.
حال بگذار برادرم که از احوال خود بگویم و تظلم کنم و گر چه شما امروز به جرم امر به معروف و نهی از منکر حقیقی، یعنی امر به عدالت و نهی از ظلم در زندان به سر می­برید از شما بخواهم که در اولین فرصتی که توانستید، در احقاق حق من نیز بکوشید .
برادرم، من نیز چون شما فرزندی هستم از فرزندان ایران و تمام آرزویم دیدن روزی ست که در این زمین دیگر غیر قابل تحمل کسی به کسی ظلم نکند، دروغ و تعدی و بدی ریشه کن شود، و عدل – این موهبت الهی - در زمین مستقر گردد.
این توقع بزرگی نیست که من دوست بدارم در جامعه­ای نفس بکشم و عمر کوتاه خود را بگذرانم که در آن ظلم و کژی و ناراستی و فساد نباشد: مردمی که با هم خوشند و در سایه­ی محبت و ولایت الهی، سرخ و سیاه و زرد و سفیدشان دست در دست و خنده بر لب از کنار تو رد شوند و تو به آن­ها سلام کنی و آن­ها با لبخند - آری با لبخند- به تو پاسخ بگویند. این توقع بزرگی نیست که تو دوست بداری در جامعه­ای زندگی کنی که عدالت در آن حاکم باشد و تو نبینی هر روز که فساد و فقر و فاقه و فحشا و اعتیاد و طلاق و قتل و دزدی و اختلاس و رشوه و ربا و بی عدالتی و ظلم چون گندابی بد منظره و متعفن، هر روز دامن برادران و خواهران و همنوعان و هم وطنانت را می­گیرد و مردمی غافل و جاهل و به جان هم افتاده و مکار، و متفرق و قدرت طلب سرنوشت تو و جامعه­ی تو را به دست گرفته­اند و در حالی که خود پرچم داران فسادند می­پندارند که مصلحند. آری برادر، این درد بزرگی ست که در کشوری که به نام الله و ولایت الهی و اسلام ناب محمدی و عدالت علوی اداره می شود، تو شاهد این ظلم و تباهی باشی و اگر سخنی هم بگویی به زندانت بیفکنند و مجازاتت کنند و آبرویت را ببرند.
برادرم ، خسته ام، خسته تر از آنکه بتوانم سکوت کنم و فقط و فقط منتظر باشم و ببینم که نوشداروی درد مرا چه کسی و کی و کجا برایم خواهد آورد. از اینرو لب به سخن گشوده ام و فریاد دردهای خویش را به زبان نجوا با شما و در حقیقت با همه و با تاریخ بیان می نمایم:
همانگونه که بهتر از من می دانی، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه ای ست که اگر در جامعه ای ترک شد، فساد ارکان آن جامعه را می گیرد و گسترش می یابد و اشرار جامعه بر سرنوشت مردم مسلط و مسیطر می شوند. دلیل آنکه جامعه ی ما به چنین روز ننگینی افتاده چیزی نیست جز ترک " امر به معروف و نهی از منکر"، این فریضه ای ست که بر عهده ی تک تک ما مردم است که یکدیگر را به نیکی ها امر، و از بدی ها باز داریم و تواصی به حق داشته باشیم. در این مسئله که در جامعه ی ما این فریضه تا حدود نزدیک به صفر ترک شده و اگر چیزکی از آن باقی ست در مسائلی محدود و غیر مهم و به شکلی سطحی و ظاهری و حکومتی  و فرمایشی و نظامی و انتظامی باقی ست تردیدی نمانده است. این حقیقتی ست که شما نیز در آن ملاقات به آن اذعان داشتید.
اما در ریشه یابی و بیان دلیل این پدیده – یعنی ترک امر به معروف و نهی از منکر – من با شما کمی اختلاف داشته و دارم. امیدوارم سخنم را برادرانه بشنوید و منصفانه بررسی کنید که خداوند آنانرا که سخن را می شنوند و بهترش را برمی گزینند و تبعیت می کنند به هدایت بشارت داده و صاحبان خردشان نامیده است.
بگذار برادرم که صورت آنچه می خواهم توجه تو را به آن جلب کنم با یک تمثیل روشن تر کنم :
قبیله یا طایفه ای را فرض کن که مدعی ست مسلمان است و عادل، یا دست کم طالب عدالت، و پیر ریش سفید این طایفه پیوسته فرزندان طایفه را امر به " امر به معروف و نهی از منکر" می­کند و آن را وظیفه­ای همگانی می­شمرد. تا اینجای کار بسیار عالی ست. اما این پیر ریش سفید بدون این که از شعار­های خود لب ببندد، در عمل برای هیچ کس این حق و شان را قائل نباشد که شخص او را امر به معروف و نهی از منکر کند و هر کس چنین کند به سختی مجازات می شود تا عبرتی باشد برای دیگران. در چنین وضعیتی در عمل منظور پیر دقیقا این است که اهل طایفه فقط موظفند خود را امر به معروف و نهی از منکر کنند. ولی کسی حق ندارد به جایگاه رئیس طایفه که جایگاهی الهی ست تعدی و تجاوز کرده و شخصی را که بر این جایگاه تکیه زده به معروفی امر یا از منکری نهی یا از او انتقادی کند.
معتقدم آقای خامنه­ای، پیر ریش سفید قوم ما - که البته احترام و تبعیتش اگر که به حق حکم کند و عادل باشد و بهتر از او موجود نباشد، به حکم عقل و شرع بر همه­ی عاقلان و متشرعان واجب است، - مثلش مثل آن پیر طایفه­ی تمثیل است. او پیوسته حرف­های درست و زیبا می­زند - و اگر در کلام ایشان در همین یکی دو سه سال اخیر بگردیم بارها خود را نیز به پذیرش مسئولیت و اذعان به خطاها و پاسخ گویی سفارش کرده - ولی در عمل هرگاه صدایی از سوی هر کسی در این راستا بیرون بیاید تا آنجا که بشود نشنیده و ندیده می انگارد و آنجا که دیگر نشود، به نحوی از انحا ساکت و خاموش و خود از ماجرا اظهار بی اطلاعی می کند!
برآیند و معنای چنین عمل و رفتاری از سوی ایشان دقیقا این است: " ای مردم! بدانید که هرکس که قوی ست و خداوند به او قدرتی بخشیده است می­تواند و چه بسا باید به ضعیف­تر پاسخ گو نباشد، ای مسئولان! به حرف­های من در منابرم توجهی نکنید، اینها سخنان بالای منبر است، به عملم بنگرید و شما نیز پاسخ هیچ کس را ندهید مگر آنجا که پرسشگر شخص من باشم."
آری برادرم ؛ اگر پدری در سخن پیوسته و بی وقفه و اغراق شده فرزندانش را به نماز و انصاف بخواند ولی خود در عمل بی نماز و بی عدالت باشد، فرزندان او به مراتب از او بی نمازتر و بی دین­تر خواهند بود که گفت: "پدرم روضه­ی رضوان به دو گندم بفروخت / ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم"
 باری؛ ریشه­ی مرگ و ترک فریضه­ی حیاتی امر به معروف و نهی از منکر در جامعه­ی ما در عمل و منش شخص آقای خامنه­ای نهفته است: ایشان و اغلب کسانی که خود را پیروان ایشان می­دانند، گویا فراموش کرده­اند که آقای خامنه­ای ولایت نیست. او کسی ست که نیابتا بر این جایگاه تکیه زده و از خطا و اشتباه و لغزش و حتا از گناه و خیانت مصون نیست و بالطبع نمی­دانند نقد کسی که بر این جایگاه تکیه زده، خود بزرگترین خدمت به جایگاه والای ولایت است. این حتی بزرگترین کمک و خدمت به شخص والی ولایت و البته حق کسی ست که بر این جایگاه نشسته، حقی که به فرموده­ی ولی الهی امیرالمومنین بر گردن مردم است و باید آن را ادا کنند و درباره ی آن در پیشگاه الهی پرسیده می شوند.
راستی بگذار مروری بر کیفیت نیابت ایشان داشته باشیم : در جمهوری اسلامی – شاید در حکمت خداوند و برای پند گرفتن ما در این زمانه ی حساس - داستان صدر اسلام تکرار شده است؛ مردی ظهور می کند، مردم را به سوی خداوند می خواند، مردم به او پاسخ می گویند و در راه خدا فداکاری و انقلاب می­کنند... روزگار رحلت مرد که می­رسد، ریش سفیدان قوم که وظیفه­ی آنها "کشف" جانشین حقیقی اوست، با هم شور می­کنند و هنوز مرد را به خاک نسپرده و عجولانه به بهانه­ی خطیر بودن اوضاع جامعه­ی اسلامی و با حرکت به موقع  یکی از آن دو نفر، برای مرد خلیفه تعیین می­کنند و دوم آن دو نفر می­شود جانشین انتصابی آن روح الهی. توده ی مردم که به اصحاب درجه ی یک آن مرد اعتماد دارند به بیعت با او می شتابند.  به مرور زمان اما ضعف­های جانشین در جامعه نمود پیدا می­کند و جامعه به سوی انحرافات و تباهی پیش می­رود. عده­ی قلیلی از آغاز می­دانند یا به مرور می­فهمند که این جانشینی حقیقی نیست و آنرا غصب عنوان ولایت می دانند و در دل یا به زبان و یا در عمل به مخالفت می­پردازند و البته اکثریت جامعه ی مسلمین می­شوند اهل سنت و جماعت و سخن گفتن از بدی­ها و ضعف­های خلیفه­ی رسول خدا را که ریش سفیدان قوم انتخابش کرده اند! حتی اگر خطاکار هم باشد، بد و ناروا می­پندارند و به بهانه­ی حفظ نظام اسلامی و وحدت مسلمین او را تنزیه می کنند و آن عده­ی کوچک و اندک آگاه ومعترض به انواع حیله ها بدنام شده، می­شوند تفرقه جو، معاند، دشمن رسول خدا و دین الهی و خارجی و فتنه گر و برهم زننده ی نظم جامعه ی اسلامی و مزدور اجانب و... و هزار انگ و نیرنگ دیگر و از جامعه طرد می­شوند. اگر ابوذری پیدا شود تبعید می­شود و اگر سلمانی باشد، محدود و اگر علی، خانه نشین و مستشار که باید ضمن خانه نشینی مدافع و کمک کار و کارگشای مشکلات غاصب عنوان خود نیز باشد تا هر جا که برای فریب عوام لازم بود از اعتبار او هزینه کنند ... ،
بگذار بگذریم ، آری برادر، آقای خامنه ای شاید در میان کسانی که می شناختند و می شناسند بهترین فرد برای رهبری باشد ( ای وای بر ما که بهتر از ایشان نمی شناسیم و نداریم و ناچاریم به ایشان قناعت کنیم ) اما در میان کسانی که نمی شناسیم چه ؟
آیا براستی کسی نبوده و نیست که خبرگان آن روز یا امروز او را نشناسند ولی او شایسته ترین فرد برای نشستن بر جایگاه ولایت باشد؟ آیا معنای کشف که در قانون اساسی و بعنوان وظیفه برای خبرگان تعیین شده این بود و هست که خبرگان جامعه، نه از میان جامعه و حتا کره خاک، بلکه از میان خود و همانانکه در کنار خود می بینند و می شناسند یکی را کشف کنند!؟! آیا اینگونه کشف کردن مایه ی ننگ و سرافکندگی در پیشگاه خداوند و دلیل محکم کاهلی و سستی و بی حالی و بی انگیزه گی و بی مسئولیتی پیران خبره ی ما نبوده و نیست ؟
وظیفه ی خبرگان ، - اگر حقیقتا خبره گان ملت باشند نه خبرگان رهبری - به معنای حقیقی واژه " کشف "، آری " کشف " کسی ست که شایسته ی ولایت است، نه انتخاب و انتصاب نایب ولی الهی! و مگر ما معتقد نیستیم که ولی حقیقی ما، حی و حاضر و ناظر بر احوال و امور ماست ؟ در این باره ساده لوحان با هزار دلیل و توجیه می خواهند وانمود کنند که اراده ی امام زمان از طریق تصمیم خبرگان محقق شده است!، اما در این صورت باید گفت شما که اینگونه فکر می کنید پس چرا نمی پذیرید که اراده ی پیامبر مکرم الهی از طریق خبرگان صدر اسلام محقق شده باشد؟ شما خود انتصاب جانشین برای پیامبر را توسط سران صحابه اش غصب خلافت می نامید، اما چگونه است که تکرار همان کار برای شما معنای غصب نداشته و اعمال اراده ی امام است؟ شما یا خود را از اصحاب رسول الهی برتر و وارسته تر می دانید یا رسول الهی را ناتوان تر از آنکه بتواند همچون امام زمان روحی فداه اراده ی خود را به یارانش انتقال دهد و تصمیم آنها را هدایت کند. شاید بگویند که در آن زمان علی به عنوان ولی الهی حضور داشت و ما امروز در دوران غیبت امامیم!
از شما می پرسم برادرم،  شما براستی فکر می کنید اگر آقای خامنه ای و خبرگان آنروز یا امروز از صمیم جان و با نهایت صداقت و با اعتراف به خطاها و البته عجز خویش از اداره ی شایسته ی جامعه از مردم رنجدیده و مستضعف عذر تقصیر و قصور خواسته و از امام زمان بخواهند که ای مولای ما ، مردم این کشور برای خداوند و احقاق حق شما قیام کرده اند و این شایسته نیست که در چنین سرنوشت دردناکی که تجسم غضب خداوند است نه نعمت او گرفتار باشند، ای مولای ما، ما هر روز هر کداممان دست کم ده بار از خدا می خواهیم که ما را به راه راست هدایت کند، راه کسانی که به نعمت او متنعمند نه راه آنانکه بر ایشان خشم گرفته و نه گمراهان، اما حال و روزگار خود را که می نگریم در درون و بیرون شعله های قهر و خشم و عذاب خداوند را احساس می کنیم و بویی از نعمت به مشام ما نمی رسد، ای آقای ما ، ما دیگر فهمیده ایم که بر صراط مستقیم نبوده ایم که اگر بودیم در نعمت او بودیم و تجلی بزرگ نعمت او بر ما تویی که از ما غایبی، ما دانسته ایم که تنها منتظر تاریخ تویی که در انتظار ظهور و حضور مایی، نه ما که منتظرنمای توایم، ما دانسته ایم که تو ظاهر و حاضر تاریخ بوده ای و ماییم که قرنها ست در پرده ی غیبت ایم، ما فهمیده ایم که حضور و ظهور در آن حضرتی ست که تو در آن هستی و هر که با تو نیست خود اوست که غایب است. ما می فهمیم ای مولای ما که تو قرنهاست صبورانه منتظر ظهوری اما نه ظهور خود بلکه ظهور ما، آری تو منتظری که ما ظهور کنیم و از پرده ی غفلت و غیبت به در آییم، ما حالا فهمیده ایم که چرا تو نیز از زمان ظهور بی خبری و فقط خداوند است که می داند، آری ؛ زیرا ظهور وظیفه ای ست بر عهده ی ما و مربوط به ما، نه شما ، و ما نه تنها هرگز نخواسته ایم ظهور کنیم و از غیبت به درآییم، بلکه همیشه مغرورانه و جاهلانه شما را غایب خوانده ایم گویا خود حاضریم!، درست مانند کسی که خود چشم خویش را بسته و از مولایش طلب ظاهر شدن می کند ! و نمی داند چنین معجزه ای هرگز اتفاق نخواهد افتاد، و می دانیم ای مولای ما که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خود آنچه هستند را تغییر دهند، و ما قصد کرده ایم که تغییر کنیم، قصد ظهور کرده ایم و می خواهیم نه غایب بلکه حاضر باشیم، ما حکومت و فرماندهی و آقایی و ریاست نمی خواهیم ، ما خود را برای سربازی و خدمت آماده کرده ایم، ما به جهل وعجز خود از اداره ی عادلانه ی جامعه معترفیم و از صمیم قلب از شما می خواهیم که بیایید و اختیار کشور خویش را به دست بگیرید و این امانت را که بار طاقت فرسای آن شانه های ما را خم و خرد کرده از دوش ما بردارید، اگر چنین بگویند آنگاه ولی خداوند سخنشان را نخواهد شنید و اگر به چشم درون بین خویش صداقتی در آنان ببیند پاسخشان نخواهد داد یا از پذیرش مسئولیت شانه خالی خواهد کرد؟ حاشا که چنین کند که او گرچه حجت خداوند است بر ما، اما ما نیز حجت خداوندیم بر او و اگر ما آماده و صادقانه و آگاهانه و البته عاجزانه و خاضعانه اعلام تبعیت از او کنیم و در عمل امانت و صداقت خود را ثابت نماییم ، ایشان نیز در برابر خداوند نسبت به خواسته و سرنوشت منتظران حقیقی و یاران راستگوی خود مسول خواهند بود. که قیام بر حجت خداوند نیست مگر به حضور ناصران و یاری گران آگاه و راستین و راسخ.
اما بسیار دور است که آقای خامنه ای و سایر مسئولان این نظام هم شرقی هم غربی  و نه جمهوری و نه اسلامی، ایمان و اراده ی لازم برای چنین اعترافی را داشته باشند. این را از آنجا می گویم که این بنده و سرباز کوچک ولایت الهی، به اذن خداوند، به امر و هدایت امامم  و طی ساز و کاری دقیق و طی چهار سال گذشته تمام ارکان این نظام را آزموده ام، و آنچنان که مامور بودم به صراحت و بر مبنای اصول، آنچه باید می گفتم را بدون کم و زیاد به آنان رسانده ام و آنان را سنجیده ام و البته این حضرات همه در آزمون خداوندی تا اینجا مردود شده اند. در این باره به اذن خداوند  به زودی توضیحات بیشتری ارائه خواهم داد.
اما برادرم، منظور از نوشتن این نامه هشدار به جان بیدار شما درباره ی روزهای بزرگ پیش رو و دعوت از شما و همه ی برادران و خواهران عدالت خواه و منتظرم برای دقت و اندیشه در آن چیزی ست که گفته ام و البته درخواست کمک و یاری برای ریشه کن کردن درخت سست بنیاد ظلم و شرک و ستم .(و البته به شما مژده دهم که به زودی زود به فضل خداوند آزاد خواهید شد و آنانکه به زندانتان کرده اند – از آمر و مجری تا راضی و ساکت – در برابر دادگاه عدل الهی محاکمه خواهند شد، شما آیت آشکار خداوندید تا بسیاری از آزاردهندگان شما آزمایش شوند و حجت هایشان را برای دادگاه بزرگ پیش رو از دست بدهند، پس صبر کنید و شادمان باشید ).
و سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند.


نهم دیماه 1391
برادر شماره ی 2090259930
سید سعید شجاعی

۱ نظر:

  1. سلام
    قیاستان مع الفارق است.
    جانشین خانه نشین تان اختلاف مبنایی با رسول قیاسی تان داشت و این بر کسی ناپوشیده نماند.
    اگر نصی هم بر خلیفه بعدی بود بر همین سید علی بود لاغیر.
    خود نیز معترفید که در میان موجودین خیر آنها بود و
    شماتت بر عدم کشف و نصب ناشناخته مجهول تنها مفری است بر ختم مقال.

    پاسخحذف