اعوذ بالله من الشیطان ارجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له ، سنة الله فی الذین خلوا من قبل وکان امر الله قدرا مقدورا . الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا
یایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکفرین
گذشته از لفاظی ها و لفظ بازی ها و زرق و برق بازار علم نمایی و افاضه ی فضل اهل علم،از میان معانی مختلفی که از لغت " ولایت " برای ما گفته اند ، دو معنی استوارتر و به جا نشین تر است: یکی " ولایت " را به حب و دوستی معنا کردن و دوم " ولایت " را به معنای سرپرستی شناختن.دو معنا که در طول تاریخ دینی/سیاسی این لغت، هر کدام ترجیح دهندگانی دارند و این دو گانگی هنوز هم ادامه دارد.
حقیقت اینست که در مفهوم اجتماعی ، " ولایت " در عمل هویت ظریفی ست که از تلفیق همزمان هر دو معنای مطروحه شکل می گیرد و قوام می یابد: یعنی پیش از آنکه بخواهیم با نظریه پردازی و تئوری بافی های تبار پژوهانه پیشینه ای برای مصداق های مورد نظرمان جهت نشستن بر مسند رفیع ولایت دست و پا کنیم ، این خود معنای ولایت است که شایسته ترین را بر می گزیند و حب او در دل خلق جاری می شود و مردم کم کم ولی خود را می شناسند و سرپرستی او را با علاقه و احترام بر خود روا می دارند.
اولیاء حقیقی خداوند سبحان همیشه دانسته اند که خداوند هیچ کس را به زور قیم کسی قرار نداده است،چنان که به رسول بزرگوار خود نیز می فرماید: " تو نمی توانی هر کس را بخواهی هدایت کنی ، بلکه این خداوند است که هدایت می کند ".
حتا در اوج تجلی کوچک رابطه ی ولایت که رابطه ی پدری و فرزندی ست هم ، پدر مسئولیتی جز تربیت درست فرزند ندارد و اگر روزی فرزندی به هر دلیل نسبت به پدر حالت حب را از دست داده و بی تفاوت شود و یا دچار بغض گردد، از پدر کاری ساخته نیست جز صبر. صبری که ممکن است روزی به نتیجه ی دلخواه برسد و ممکن است تا لحظه ی مرگ ادامه یابد.
اولیاء خداوند سبحان می دانند که اگر خداوند اراده می فرمود تا با زور و جبر مردم را به راه سعادت ببرد این کار بر او آسان بود. اما سنت الهی " آزمون " بندگان است و لازمه ی آزمون ، داشتن اختیار و هر گونه دخالتی در امر اختیار افراد بشر از سوی هر کسی حتا پیامبران و اوصیاء حقیقی آنان نیز مذموم و مخالف قانون الهی ست. چه رسد به انسانهایی که اگر خود به نواقص خویش واقف نیستند لا اقل می بینند که بسیاری آنان را ناقص و گناهکار می دانند.
آن کسانی که اولیاء و اوصیاء حقیقی رسول مکرم الهی هستند خود پیوسته به دنبال حکومت بر قلوب مردم بوده اند ، به نحوی که حکومت ظاهری تابعی از تبعات آن حکومت باطنی باشد. یعنی حکومت بر قلوب ، اصل و بن مایه ی حکومت ظاهر است و حکومتی که از " ولایت " مرادی جز حکومت ظاهر ندارد همان سلطنت طاغوت است که در لفافه ی نام "ولایت " تنها رنگ آئینی به خود می گیرد.
اگر افتخار تشیع در طول تاریخ تا امروز این بوده است که حکومت را بعد از پیامبر متعلق به امام معصوم و صاحب ولایت آسمانی می داند و آنانی را که معتقد به شورا و تصمیم بزرگان و ریش سفیدان به نیابت از مردم بوده و برای پیامبر جانشین مشخص کرده اند ، انسانهایی غاصب و مرتد می داند، اکنون چه پیش آمده است که خود را محق می داند تا برای امام حی حاضر، نایب و جانشین می سازد و این جانشینی خود از همان روشی ست که دیگران به دلیل استفاده از آن روش از دایره ی مسلمانی خارج شده اند؟
تا دیروز شیعیان راستین با معضل غصب خلافت پیامبر مواجه بوده اند و امروز مشکل غصب ولایت نیز به آن اضافه شده است.
11 دی ماه 1389
11 دی ماه 1389
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر